گوتهخوانی بدون سر درد!
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) متن یادداشت محمود حسینیزاد نویسنده و مترجم به شرح ذیل است.
مسلم است که سالهای سال به خاطر ادبیات و به خاطر زبان آلمانی با گوته و کارهایش آشنایی دارم. مسلم هم هست که در مقام مترجم هروقت هر نوشتهای را میخوانم، حتی تابلوی مغازهها را، بیاختیار تلاش میکنم یا در ذهن ترجمهاش کنم، یا فکر کنم که چه طور میشود ترجمهاش کرد! اول نظرم در مورد رمان “خویشاوندی های اختیاری» میگویم. رمان از بسیاری جهات جالب و آموزنده است برای خواننده و به خصوص نویسندهها. داستان به کنار، از نظر ساختمان و تکنیک هم مثال زدنی است. بر اساس این رمان که اوایل قرن نوزده نوشته شده، میشود یاد گرفت چطور تجربیات و دانستههایمان را وارد متنی کنیم که کاملا در آنجا بیفتد. این رمان هم چکیدهای است از دانستهها و مشغولیات گوناگون گوته. نام رمان برگرفته از علم شیمی است، از فعل و انفعالات جاذبه و دافعه، ملهم از مطالعات گوته در زمینه علوم. مثلا یادداشتهای اوتیلیه که لابهلای رمان آمده، برایم جالب بود. به نظرم گوته نمیخواسته رمان را محملی کند برای جملههای قصار و فلسفی که هم آن زمان رایج بود و هم بعدا ( و متاسفانه هنوز در قرن بیست و یک در ادبیات خودمان رواج دارد و محبوبیت!). بنابراین آمده و این جملههای شاید پر سوز و گداز را از متن اصلی روایت جدا کرده. بسیار هوشمندانه! جا به جا بخش جدیدی باز شده و یادداشتها آمده. مثلا: از دفتر خاطرات اُتیلیه *انسان قادر است به جامعه همه چیز را تحمیل کند، مگر چیزی که مایهی دردسر باشد. *ما با انسانها زمانی آشنا نمیشویم که به سمت ما میآیند؛ باید به سراغ آنان رویم تا ازحال و اوضاعشان باخبر شویم. *معاشرت با زنان جوهر اصلی آداب و اخلاق نیکوست. رمان توسط “دانای کل» روایت میشود. یک دانای کل واقعی و آن طور که باید باشد. ناظربی طرف که بدون درگیری احساسات روایت میکند، از دور و روایت به گونهای شروع میشود که خواننده میداند دارد “قصه»ای را میخواند. جمله اول به نظرم بسیار شبیه “یکی بود یکی نبود» است. نوعی فاصله گذاری. زبانی غنی، حیطه واژگانی گسترده، و از همه مهمتر و شعفانگیزتر: پیدا کردن زبانی مناسب برای گوته. شکستن آن تصور رایج که چون گوته هست، پس باید ترجمه نامفهوم و خواننده گریزی عرضه شود! وقتی ترجمهها را خواندم دیدم پیرمرادی اصلا سعی نکرده تا پرطمطراق بنویسد و ” باشکوه». واژههایی و جملهبندیهایی بیاورد که خواننده ساده فکر را مبهوت کند و نهایت هم هیچ به دست ندهد از “گوته». سعی نکرده خواننده را یاد دوران هخامنشی بیندازد. درک کرده که خب گوته و اطرافیانش هم آدمیزاد بودهاند و به زبانی حرف می زده اند که هم دیگر را میفهمیدند! تنوع در زبان این ترجمه بسیار خوب است. هم لحن نرم روائی رعایت شده، هم سادهتر کردن گفتوگوها، هم نثر پر شور و رمانتیک. وقتی ترجمه رمانی کلاسیک و مهم و قطور را بشود تقریبا یک نفس خواند، خیلی حرف است! تمام متن ترجمه را میتوان به عنوان نمونه آورد، اما به جز آن یادداشتهای اوتیلیه, این دو تکه را هم بخوانید. مدرکی برای گفتههایم: **سعید پیرمرادی و کاتارینا مومزن، دو پیشگفتار برای این ترجمه نوشتهاند که کمک بزرگی است برای درک و مطالعه بهتر آن. |